loading...
غاوین
بنر ما

غاوین

برای حمایت از ما این کد را در سایت یا وبلاگ خود قرار دهید .

عضویت در سایت

مدیریت سایت غاوین از شما دوستان تقاضا دارد با عضویت در سایت علاوه بر استفاده از تمامی امکانات سایت ما را هم حمایت کنید.



آخرین ارسال های انجمن
افشین جنگی بازدید : 705 1392/08/03 نظرات (0)

جوک های زیبای ملانصرالدین حتما ببینید !

کرامت ملا نصرالدین


روزي ملانصرالدين ادعاي کرامت کرد.

گفتند "دليلت چيست؟"

گفت: "مي‌توانم بگويم الساعه در ضمير شما چه مي‌گذرد؟"

گفتند: "اگر راست مي‌گويي بگو."

گفت: "همه‌ي شما در اين فکر هستيد که آيا من مي‌توانم ادعايم را ثابت کنم يا نه!"

 

 

ديرباور

 

روزي يکي از همسايه‌ها خواست خر ملانصرالدين را امانت بگيرد.

 

به همين خاطر به در خانه ملا رفت.

 

ملانصرالدين گفت: "خيلي معذرت مي‌خواهم خر ما در خانه نيست".

 

از بخت بد همان موقع خر بنا کرد به عرعر کردن.

 

همسايه گفت: "شما که فرموديد خرتان خانه نيست؛

 

اما صداي عرعرش دارد گوش فلک را کر مي‌کند."

 

ملا عصباني شد و گفت: "عجب آدم کج خيال و ديرباوري هستي.

 

حرف من ريش سفيد را قبول نداري ولي عرعر خر را قبول داري."

 

 

علت نا معلوم

 

ملانصرالدين به يکي از دوستانش گفت: خبر داري فلاني مرده؟

 

دوستش گفت: "نه! علت مرگش چه بود؟"

 

ملا گفت: "علت زنده بودن آن بيچاره معلوم نبود چه رسد به علت مرگش!"


 

گم شدن خر

 

يک روز ملانصرالدين خرش را در جنگل گم مي کند.


موقع گشتن به دنبال آن يک گورخر پيدا مي کند.

 

به آن مي گويد: اي کلک لباس ورزشي پوشيدي تا نشناسمت .

 

 

هرکس از زن خود ناراضي

 

ملا در بالاي منبر گفت : هرکس از زن خود ناراضي است بلند شود.

 

همه ي مردم بلند شدند جز يک نفر.

 

ملا به آن مرد گفت : تو از زن خود راضي هستي؟

 

آن مرد گفت : نه ...

 

ولي زنم دست و پامو شکسته نمي تونم بلند شم!


 

تجربيات اثبات شده
ملا در اتاقش نشسته بود که مگسي مزاحم استراحتش مي شود، مگس را مي گيرد و يک بالش را مي کند. مگس کمي مي پرد دوباره مگس را مي گيرد و بال ديگرش را هم مي کند. او مي گويد: بپر ولي مگس نمي پرد. به خود مي گويد: به تجربه ثابت شده است اگر دو بال مگس را بکنيد گوش او کر مي شود .
 

خواب خوش
 

شبي ملانصرالدين خواب ديد که کسي ? دينار به او مي دهد،

اما او اصرار مي کند که ?? دينار بدهد که عدد تمام 

باشد. در اين وقت، از خواب بيدار شد و چيزي در

دستش نديد. پشيمان شد و چشم هايش را بست و گفت: 

باشد، همان ? دينار را بده، قبول دارم.»

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
تبلیغات

حمایت از کودکان سرطانی


کسب درآمد
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    طرفدار کدام تیم هستید ؟
    به اشتراک بگذارید
    این صفحه را به اشتراک بگذارید
    ابزار رایگانابزار به اشتراک گذاری مطالب
    آمار سایت
  • کل مطالب : 57
  • کل نظرات : 38
  • افراد آنلاین : 6
  • تعداد اعضا : 161
  • آی پی امروز : 44
  • آی پی دیروز : 1
  • بازدید امروز : 63
  • باردید دیروز : 2
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 65
  • بازدید ماه : 87
  • بازدید سال : 6,089
  • بازدید کلی : 267,338
  • کدهای اختصاصی